از خرابی می گذشتم منزلم آمد به یاد / دست و پا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد …
.
.
.
اومدم همه چیرو فراموش کنم
هرچی تو خاطرم بود ، ریختم دور و گفتم : یادم تو را فراموش
یه چیزی ته دلم گفت : یادمه
.
.
من از این فاصله ها دلگیرم ، گرچه باهر قدمش می میرم
تو که احساس مرا میفهمی ، پس ببین عاشق بی تقصیرم ،
سهم من از تو فقط دلتنگیست ، من برای تو شدن هم دیرم
بعد تو هیچ کسی مثل تو نیست ، تو بمان جای تو من می میرم …
.
.
.
چشم من باز گریست ، قلب من باز ترک خورد و شکست ،
باز هنگام سفر بود و من از چشمانت میخواندم که به آسانی از این شهر سفر خواهی کرد
و نخواهی فهمید بی تو این باغ پر از پاییز است ..
.
.
.
کورش بزرگ:
من برای متنفر بودن از کسانیکه از من متنفرند وقتی ندارم،
زیرا من گرفتار دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند….!
.
.
.
چه بسا خداوند هر گره ای که در کار ما میاندازد،
همچون گره های قالی باشد که نهایتا قصد دارد با آنها نقشی زیبا را بیافریند!
نظرات شما عزیزان:
|